به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ میرزا علیاصغرخان امینالسلطان از وزرای مشهور عهد قاجاریه را که در زمان حیات پدرش، ملقب به «صاحب جمع» بود و سپس لقب «امینالملک» گرفت و پس از فوت پدر، مشاغل و مناصب او را عهدهدار و ملقب به «امینالسلطان» شد، باید رکن مهم رژیم استبداد ایران در دوره قاجار دانست. امینالسلطان در مدت وزارت خود در دوره ناصری افزون بر امتیاز انحصار دخانیات ایران، امتیازات متعددی به بیگانگان داد از جمله: قرارداد لاتاری، امتیاز کشتیرانی در رود کارون، تأسیس بانک شاهی و استخراج معادن را به انگلیس داد.
او که در دوره مظفرالدین شاه نیز منصب وزارت را در دست داشت، بعد از پیروزی مشروطیت برای یک دوره تقریبا پنج ماه نخست وزیر محمدعلی شاه بود اما قبل از این زمان، بعد از برکناری از صدارت مظفرالدین شاه به چین، ژاپن و آمریکا رفت و در برگشت به مصر، مدیترانه و مکه رفته در مناسک حج شرکت کرد پس از آن از طریق سوریه، لبنان، تونس و مراکش به فرانسه رفت و سپس در سوئیس مقیم شد. اقامت وی در خارج کشور نزدیک به چهار سال به طول کشید و بعد از مشروطیت شاه او را به ایران فرا خواند و نخست وزیر خود کرد.
میرزا علیاصغر خان اتابک با همان نیات و افکار دوره پیشین صدارت خود به ایران بازگشت و بار دیگر بر مسند صدرات نشست و تصور میکرد که به آسانی بر آزادیخواهان دست خواهد یافت ولی همین که با جریانهای روزمره انجمنها و مجلس شورای ملی، جراید و مطبوعات و شور هیجان افکار عمومی مواجه شد، طریق خدعه و نیرنگ را برگزید و خود را مشروطهخواه جلوه داد و درصدد جلب محبت ملیون بهویژه ملکالمتکلمین و مدیران جراید آزادیخواه برآمد و چون تلاش او به جایی نرسید، علنا راه مخالفت و دشمنی با رژیم جدید را پیش گرفت. در این گزارش با مرور منابع تاریخی دست اول به بررسی دلایل و انگیزههای قتل او میپردازیم.
قتل اتابک به روایت احمد کسروی
احمد کسروی، مولف «تاریخ مشروطه ایران» درباره بازگشت اتابک به ایران مینویسد: «اتابک در اندیشه کنارهگیری نمیبود، او را از اروپا برای برانداختن مشروطه خواسته بودند و گذشته از محمدعلی میرزا با دولت روس در این زمینه پیمانی میداشت و هیچگاه نمیبایست خود را کناره گیرد. دو تن از وزیران که نمیبودند مستوفیالممالک و علاءالملک را به جای آنها برگزید. اما ناخشنودی که مردم نشان میدادند و در مجلس نیز چندبار گفته میشد که یا کشور را به سامان آورد یا کناره جوید، برای آن نیز چنین چاره اندیشید که بار دیگر نامهای از زبان وزیران به محمدعلی شاه نویسد و در آن دلبستگی به کشور و مجلس و مشروطه نشان دهد و شاه نیز پاسخ نویدآمیزی بنویسد، و روی هم رفته از نامه و پاسخ چنین درآید که گناه از محمدعلی میرزا است وگرنه اتابک خود خواهان پیشرفت کارها میباشد و به نرم گردانیدن محمدعلی میرزا نیز میکوشد، و همین را دستاویز ساخته دوباره به مجلس و مردم نویدها سرایند، و دلگرمیها دهند و بار دیگر با دروغ کار خود را پیش برند. و چون زودباوری و فریبخواری ایرانیان را آزموده بودند به پیشرفت نقشه خود دلگرمی میداشتند.»
این مورخ در ادامه به روز قتل امینالسلطان اشاره میکند: «روز یکشنبه هشتم شهریور (21 رجب) که هنگام پسین مجلس برپا و دو سید نیز در آنجا میبودند وزیران نیز درآمدند. چون کمی گفتوگو رفت اتابک به پشت تریبون درآمده چنین گفت: چون در کابینه وزرا در این هنگام تغییر و تبدیلی داده شده بود از امروز اولا برای معرفی در مجلس حاضر شدهاند. جناب مستوفیالممالک وزیر جنگ مسئول و جناب علاءالملک وزیر عدلیه منتخب شدهاند و ثانیا در باب کلیه امورات با هیئت وزرا شرفیاب خاک پای همایونی شدیم و آنچه لازم بود در اصلاح کلیه کارها عرض شد و بعضی احکامات مطاعه لازمه صادر گردید. برای این حاضر در مجلس شدیم که خاطر آقایان وکلا را از مراتب مستحضر داریم و دستخطی هم صادر شد تاکید در اجرای قوانین مشروطیت و اتمام قانون اساسی و سایر قوانین که انشاءالله آقایان وکلا اقدامات مجدانه نمایند و تاکید میکنم که قانون اساسی را زودتر تمام کنند.»
کسروی مینویسد: «اتابک با شیرین زبانی و نیرنگسازی نمایندگان را فریفته با دل شاد و روی گشاده میگفت و میشنید و میخندید و هیچ نمیدانست که آخرین ساعت زندگی را به سر میبرد و زمانش تا هنگامی است که در آنجا نشسته است. چون چایی و قلیان به پایان رسید با آقای بهبهانی به پایین آمدند و دست به دست هم داده گفتوگوکنان راه افتاده تا بیرون در بهارستان رسیدند، و در آنجا گدایی از آقای بهبهانی پول خواست و او به این پرداخت دو سه گامی جدا افتاد ولی اتابک که همچنان گام برمیداشت و چشم بهسوی درشکه خود میداشت که نزدیک بیاید ناگهان جوانی از جلو در آمده با ششلول که در دستش میبود سه تیر پیاپی به او نواخت که هر سه کارگر افتاد، تیری نیز به پای سیدی از تماشاچیان خورده او را زخمی ساخت. اتابک به زمین افتاد و جوان زننده چون خواست بگریزد سربازی از نگهبانان در مجلس او را دنبال کرد. جوان زخمی نیز به او زده ولی از سراسیمگی یا چون میدان را به خود تنگ میدید تیری هم به روی خود تهی کرد که به مغزش رسید و در زمان افتاد و جان داد. اتابک اندک جانی داشت. چون او را در درشکه گزارده خواستند به خانهاش برند تا یک ربع دیگر نیز درگذشت.»
کشتن اتابک یک شاهکار بود
مولف «تاریخ مشروطه ایران» با اشاره به قاتل اتابک اعظم مینویسد: «اتابک را به خانهاش رسانیدند که بشویند و در سفیده بپیچند و برای زیرخاک رفتن به قم فرستند. ولی جوان کشنده همچنان به روی زمین ماند و کسی او را نمیشناخت تا پلیس رختهایش را کند و به جستجو پرداخت و از جیبش کارتی درآمد که در آن چنین مینوشت: عباس آقا صراف آذربایجانی عضو انجمن نمره 41 فدایی ملت.»
«کشتن اتابک یک شاهکاری بهشمار است، این شاهکار دلهای درباریان را پر از بیم و ترس گردانید و جایگاه آزادیخواهان را در دیده بیگانگان والاتر ساخت، و پس از همه اینها کارها را به راه دیگری انداخته یک دور نوینی برای تاریخ جنبش مشروطه باز کرد. عباس آقا جانبازی بسیار مردانهای نمود.»
کسروی درباره اقدام دلیرانه عباس آقا روایات و شایعات گوناگونی را که در آن ایام انتشار یافته است، در کتاب خود آورده و به ارتباط عباس آقا با حیدر عمواغلی و سید حسن تقیزاده نماینده تبریز و نقش حیدر عمو اغلی در انقلاب بزرگ اشاره کرده و تصریح میکند که حیدر عمواغلی ماموریت کشتن اتابک را در قبال اعضای انجمن ملیون آذربایجان برعهده گرفته و با اطلاع قبلی تقیزاده، جوان خونگرم و غیوری به نام عباس آقا را برای انجام این کار انتخاب کرده بود و خود او پس از گلوله خوردن اتابک در جلو در بهارستان به صورت سربازان ریگ میپاشید تا عباس آقا فرصتی برای فرار از دست سربازان داشته باشد.
جوانی که وعده ترور اتابک را به ملکالمتکلمین داد
دکتر ملکزاده نوشته است که یک هفته پیش از کشته شدن اتابک، هنگامی که ملکالمتکلمین در انجمن دروازه قزوین خطابهای ایراد میکرد، در پایان خطابه خود چنین گفت: «ای کسانی که از طرف دربار برای خبرچینی و جاسوسی به اینجا آمدهاید، از قول من به شاه بگویید، به جای اینکه به حرفهای بی خردانه اطرافیان خود گوش دهد و به گفته ناصحان اجنبی که جز بدبختی و آشفتگی ما منظوری ندارند توجه نماید، خوب است تاریخ نهضت اجتماعی و انقلابات ملل دنیا را مطالعه کند و از سرگذشت گذشتگان عبرت بگیرد. به خدایی که تمام دستگاه آفرینش در تحت قدرت اوست استقلال و ترقی ملت ایران و بقای سلطنت او جز در تحت لواء مشروطیت و احترام به قانون اساسی میسر نیست و هر راهی غیر از این پیش بگیرد، به زوال خود و مملکت ایران منتهی خواهد شد.»
همین که ملکالمتکلمین از منبر خطابه پایین آمد، جوانی صف مردم را شکافته پیش رفت و به ملک گفت: جواب آنچه را که گفتید تا یک هفته دیگر به شما خواهد رسید و این جوان عباس آقا صراف آذربایجانی بود.
ترور اتابک اعظم مسیر نهضت آزادی را تغییر داد
ادوارد براون درباره اقدام دلیرانه عباس آقا و نتایج آن چنین مینویسد: «بدیهی است که ترور این وزیر مقتدر و جاه طلب تاثیر بسیار عمیقی در رجال نمود. خبرنگاری در نامه 5 دسامبر 1907 خود مینویسد: عمده وقایع چند ماهه اخیر قتل اتابک بود که مسیر جریان نهضت آزادی را تغییر داده و نشان داد که این بازی کودکانه نیست که ارادهای تسلیمناپذیر در کار است که ایرانیان حاضر شدهاند هر وزیری که دسایسی بر ضد آزادی تازه به دست آوردهشان بنماید از میانش بردارند. من همیشه از تصویب جنایت سیاسی بیزار هستم ولی از اینکه این قتل، بیاندازه به نفع نهضت اصلاحطلبانه بوده، تشخیص دیگری غیرممکن است. از آن پس دیگر کسی جرئت آشکاری در مخالفت با مجلس نکرد و بالاخره مجلس توانست به انجام کارهای سودمندی دست بزند.»
وی در ادامه مینویسد: «ابتدا در واقع از این عمل نابکارانه در صحنه مطبوعات ایران هول و هراسی مقرون به اکراه ابراز گردید ولی متعاقب آن بهویژه هنگامی که قرارداد روس و انگلیس آفتابی شد، مجرای احساسات توده قویا به موضوع قتل و عباس آقا معطوف گردیده او را به نام وطندوستی که جان خود را برای رهایی کشور از دست یک خائن فدا کرده، تقدیس و محترم داشتند و روز چهلم مرگش گروهی انبوه از مردم به قبرش تافته و به یاد او (عباس آقا) احترامات و سخنرانیهایی در ستایش عمل او روی قبر ادا نمودند و حق حرمت او را کاملا به جای آوردند.»
دولت آبادی و مخبرالسلطنه از ترور صدراعظم میگویند
یحیی دولتآبادی نیز درباره واقعه قتل امین السلطان مینویسد: «قاتل که از کنار جلوخان بهارستان به طرف شمال فرار میکرده، درب خانه مشارالدوله شیرازی - که در فضای جلوخان است - از او جلوگیری میکنند، بی آنکه بدانند او قاتل است، بلکه فقط چون او میدویده و معین حضور، آدم اتابک در عقب سر فریاد فغان میکرده که آقا را کشتند و او به خانۀ وزیر مخصوص میرفته که او را خبردار کند. اشخاصی که از قاتل جلوگیری مینمایند، تصور میکنند کسی فریاد میزند این شخص را که فرار میکند، بگیرند. از این جهت آن دو سه نفر بر سر راه او قرار میگیرند. قاتل هم که این دو سه نفر را روبروی خود میبیند، از حیات خویش مأیوس شده، یک تیر در دهان خود خالی میکند و همان جا بر زمین افتاده، در دم جان میدهد.»
مخبرالسلطنه هدایت نیز در کتاب «خاطرات و خطرات» نوشته است: «سه تیر به اتابک اصابت میکند، عباس نامی هم تیری در دهانش خورده و از پشت سر هم گفتند در میدان جلو درب منزل معینالسلطان پنجاه قدم دور از درب مجلس میافتد و از بغلش تعرفه انجمن آدمیت بیرون میآید، اطباء تشخیص دادند که خودش نزده است و اگر او قاتل بود داعی نداشت که در طرف دیگر میدان خودش را بزند، آن هم دور از معرکه، اتابک هم هیچ وقت مسلحی همراه نداشت، بدبختی عباسآقا این بوده که در آن محل تنها بوده است.»
نظر شما